setare joooonisetare jooooni، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ستاره آسمون من

شبهای دعا

امشب.... از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد... امشب چشمانم را با آب توبه می شویم و کلام قرآن در دهانم می ریزم تا خواب چشمانم را نیازآرد.....     _شب قدر،سرنوشت یکسال ما تعیین می شود،این فرصت را از دست ندهیم.برای تعجیل در فرج مولایمان دعا کنیم.....   _کجایید خاکیان سدره نشین و زمینیان آسمانی که ملکوتیان امشب شیفته شمایند؟؟!!!   _الهی آن شب که همه قرآن به سر می کنند مارا توفیق بده قرآن را به دل کنیم...     تو این شبای عزیز دعا یادتون نره.... همه محتاجیم به دعای شما دوستان عزیز............ ...
31 مرداد 1390

...

سلام به همه دوستای گلم.من تازه این وبلاگ رو برای خواهر زاده کوچولوی نازم که تو راهه می نویسم. امیدوارم خواهر زادم و تمامی نینی ناز هایی که تو راهن یا چشم های قشنگشون رو به این دنیا باز کردن سالم و سلامت زیر سایه یه خدا و والدین عزیزشون باشن. قربان شما.......   ...
27 مرداد 1390

نی نی شیطون

  سلام عزیز دل خاله آخ خاله قربون اون عشوه های زشتت بره که هی در می ری نمی ذاری بفهمیم جنسیتت چیه آخه من از دست تو چیکار کنم؟ آخ آخ ،راستی اون روز که تولد مامانیت بود صدای دایی هادی دیگه دراومد و به مامانیت گفت:این چه بچه ای که تو داری همه فهمیدن جنسیتش چیه ولی بچه تو اینقد ناز داره هی پشتشو می کنه به ما؟ اینم قیافه عصبانیه دایی هادی.... آخه ما هر سری که میایم سونو نی نیمون یا پشتش به ماست،یا هی در میره،به خاطر همین الان که هفته ١٨شم تموم شد و ما نفهمیدیم جنسیت چیه باشه.. هی ناز کن....       ...
27 مرداد 1390

نی نی ناز

  سلام به همه مامان و باباهای عزیز من نی نی نازم حدودا ١٨ هفتمه و تو دله مامان جونمم .از اونجایی که من هی شیطونی میکنم و نمی ذالم که کسی بفهمه که من دخملم یا پسمل ،تمامه اطلافیانم از دستم نالاحت شدن و عصبی هستن مصخوصن این خاله فاطمه این شلکه عصبیه خاله فاطمه وای وای خدا به خیل بذگلوونه البته اینم بگم که من دالم واسه همشون ناز می کنم... اون لوز مامانی و بابایی و خاله فاطمه لفته بودن بیلون،بعدش بابایی از دالو خونه یه قلص می خواست مامانی و خاله جونم باهاش لفتن،خاله فاطمه و مامانی وقتی داخله دالو خونه شدن چمششون خولد به شیشه شیلا و پاشوون و کلدن تو یه کشف که بابایی باید یه دونه شیشه شیل بلای من بخله بنده خدا بابام همین جولی...
25 مرداد 1390

تولد مامان نی نی ناز

سیلام راستی یه چیزی یادم اومد گفتم بگم بعد برم - - - - بگم؟ - - - می گم ولی بهش نگید تا من خودم اول بهش تبریک بگم باشه؟ خوب گوشتونو بیارین:امروز تولداجیمه مامانه نی نی ناز.....هییییییییییس الان می شنوه آرووووم حالا ببینید می خوام چیکار کنم: ***ابجی جونم تولدت مبارک***   هوووووووووووووووراااااااااااااااا بزن به افتخارش اینم واسه آبجیه گلم             ...
25 مرداد 1390

خاطرات دیشب

  سیلام سیلام موچمول خاله خوفی گلم؟ میدونم جات تنگه ولی باید یه خولده دیگه صبر کنی الهی خاله قربونت بره خوب عزیز خاله می خوام خاطرات دیشب رو برات بنویسم دیشب دایی هادی و زنش (زن دایی فروغ)اومدن خونمون از اونجایی که دختر و پسر عمه هامم (انیس،مبینا،احمد) خونموونن ما مثل همیشه شیطنت رو شروع کردیم. جات خالی نانازم تا صبح خندیدیم من از خاطرات عاشقیه دایی هادی و زن دایی فروغ می گفتم همه می ترکیدن از خنده بعدشم دایی هادی شروع کرد دوران نوجوانی شو تریف کردن خاطرات روزی رو که برای اولین و آخرین بار قلیون کشید اینقد خندیدیم اینقد خندیدیم که نگوووووووووووو.. جیگرم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم دایی اینا رفتن کلی خورد تو حالم آخه واسه ا...
22 مرداد 1390
1